وبسایت روشنگری

سال اقتصادی مقاومتی اقدام و عمل

یکی از خاطرات زیبای کتاب "چی شد چادری شدم؟" را در ادامه با هم می خوانیم:معصومه دوست بسیار خوب و ساده ی من که در مدرسه و کلاس هم بودیم نسبت به حجاب خود تقیدی نداشت، بارها و بارها با او صحبت کردم که چادر بپوشد اما گوش نمی داد

فصل امتحانات بود ناگهان معصومه را دیدم که با رنگ پریده و صدای لرزان وارد مدرسه شد ...

از او سوال کردم چه اتفاقی افتاده؟
گفت الان که از میدان شهدا به سمت مدرسه می آمدم تشییع جنازه ی یک شهید بود من هم چند قدمی خواستم در تشییع جنازه ی شهید شرکت کنم
ناگهان آقایی از میان جمعیت بیرون آمد و گفت: خواهرم چرا حجابت را رعایت نمی کنی اینها به خاطر ما و آسایش ما و دین ما مثل گل پر پر شده اند چرا این طور در خیابان ظاهر می شوید؟ خلاصه معصومه خیلی تحت تاثیر آن آقا قرار گرفته بود
امتحانات خرداد ماه گذشت در تابستان هم خبری از هم نداشتیم

بقیه داستان در ادامه مطلب.......................


ادامه مطلب
نویسنده: مهدی آئین پرست ׀ تاریخ: پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:پاسداری از خون شهدا,حجاب,حیا, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 170 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , saitroshangari.ir.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com